هفتم مهرماه ۱۳۶۰ بود. ساعت هفت و پنجاه و نه دقيقه بعد از ظهر. آسمان آرام و زمين در سكوت. ناگاه صداي انفجار مهيبي در هوا بلند شد. حوالي كهريزك بود. هفده مايلي فرودگاه مهرآباد تهران. روستاييان شتابزده به سوي محل حادثه شتافتند. آتش از دور در ميان سياهي زبانه ميكشيد.
نزديكتر، با تنة هواپيمايي رو به رو شدند كه چند لحظه بيشتر از سقوطش نگذشته بود. اهالي مات و مبهوت بودند. چيزي نگذشت كه امدادگران و مأموران اورژانس، آتشنشاني و همه و همه به كمك حادثهديدگان شتافتند. گروههاي متعدد در سطح وسيعي به جستجو پرداختند. نيمي از تنه هواپيما در ميان شعلههاي آتش ميسوخت، در حالي كه نيمي ديگر كاملاً سوخته بود. راستي، سرنشينان آن حادثه چه كساني بودند؟! كسي نميدانست.
كمتر از ۲۴ ساعت از پايان موفقيتآميز عمليات ثامنالائمه ميگذشت، هنوز شيريني شكست حصر آبادان و رهايي مردم مظلوم از دست اشغالگران رژيم بعث عراق در دهانها بود. و مگر جز اين بود كه شيريني همين خبر آنان را به سمت تهران كشانده بود تا شادي امام از شنيدن اين خبر را با چشمهاي خود ببينند.
هواپيماي سي ـ ۱۳۰ ارتش جمهوري اسلامي ايران كه حامل چهل سرنشين، بيست و هفت مجروح، سي و دو شهيد اين عمليات بود، در ساعت ۱۸:۴۳ از فرودگاه اهواز به مقصد تهران به پرواز درآمد تا هميشه در اوج بماند و صبح هشتم مهرماه سال ۱۳۶۰ روزنامهها با تيتر درشت نوشتند:
شهادت چهل و نه سرنشين هواپيماي سي ـ ۱۳۰ ارتش جمهوري اسلامي ايران از جمله پنج دلاور رشيد اسلام: شهيد امير سرلشكر ولي فلاحي؛ شهيد امير سرلشكر سيد موسي نامجو؛ شهيد امير سرلشكر جواد فكوري؛ شهيد سردار سرلشكر يوسف كلاهدوز؛ شهيد سردار محمد علي جهانآرا.
همان وقت بود كه پيام تسليت امام(ره) در شهادت آنان به گوش ملت رسيد:
«اينان خدمتگزاران رشيد و متعهدي بودند كه در انقلاب و پس از انقلاب با سرافرازي و شجاعت در راه هدف و در حال خدمت به ميهن اسلامي به جوار رحمت حق تعالي شتافتند. اميد است كه پس از پيروزي شرافت آفرين براي ملت و پس از زحمات طاقتفرسا در راه هدف و عقيده، روسفيد و سرافراز به پيشگاه مقدس ربوبي وارد و مورد رحمت خاصه واقع شوند».