تیر در گلو به رزم ادامه داد

در بحبوحه دفاع خیابانی از خرمشهر ، جوانی ۳۵ ساله با پیراهن و شلوار شخصی، از این سنگر به آن سنگر می رود و گروه گروه بچه‌ها را صداکرده و به آنها در ظرف چند دقیقه فنّ تیر اندازی و خشاب گذاری و نشانه گیری را می‌آموزد. یکی از نیرو های مردمی به دیگری میگوید: «این شخص حتماً در زمان طاغوت در سازمان دفاع غیر نظامی دوره دیده است.» همه نیرو ها از این قدرت  که ایشان شب و روز گرسنه و تشنه، تلاش می‌کرد، در تعجب بودند. در ظرف یکی دو روز نو آموختگان ، به دیگران فنون تیراندازی و طرز کار با اسلحه را آموختند.

رودخانه ها و کوچه ها همه سنگر بندی شد. مجاهدی آنقدر گونی شن برپشت کشیده بود که از میان کتف هایش گوشت بر آمده بود و در آن گرمای سوزان و عرق زای خرمشهر پشتش ساییده و زخم شده بود. اما بازهم به تلاش  خود ادامه می داد. پس از آنکه تیری در گلویش اصابت کرد با همان حال سوار بر تانکی شد و مزدوران عراقی را زیر رگبار گلوله گرفت . پس از مدتی ، شدت خونریزی و تشنگی و گرسنگی او را از پای در آورد. بچه های دلیر و مهربان خرمشهری  گرد او جمع شدند .ناگهان یکی از افراد تازه از راه رسیده می گوید: «بچه ها زود باشید جناب سرگرد را نجات دهیم» که یک باره بچه ها، نیروی تازه یافته و به قصد انتقام به طرف دشمن هجوم برده ، آنها را برای ساعتها به عقب میرانند

خاطرات شهید حسن اقارب پرست؛ به نقل از: تا منزل گاه عشق.

شما میتوانید این مطلب را از طریق شبکه های اجتماعی زیر به اشتراک بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

فهرست
error: