ملاقات عاشق و معشوق

شب بود. همه دور هم نشسته بودیم و گرم تعریف. جعفر تازه به مرخصی آمده بود. یکی پرسید: «راستی جعفر چطوری؟ این چه صبریه که خدا به بچّه‌های جبهه داده که همرزماشون جلو چشمشان جان می‌دند، ولی روحیه‌ی اونا خراب نمی‌شه؟!» جواب زیبای جعفر حیرت‌زده‌مان می‌کند. گفت: «زیباترین لحظه‌ی عمر ما آن لحظه ای است که شهیدی را با تبسّم در بغل بگیریم و شاهد ملاقات عاشق و معشوق باشیم».

خاطرات شهید جعفر قاسمی؛ نقل از: رسم خوبان ۶٫ معرفت. صفحه‌ی ۸۲/ ما این‌جا عاشق شدیم، ص ۱۰۶٫

شما میتوانید این مطلب را از طریق شبکه های اجتماعی زیر به اشتراک بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

فهرست
error: