روز تاسوعاي حسيني سال ۱۳۷۰ قرار شده بود پنج شهيد گمنام از بچههاي حماسهآفرين سرزمين آسماني شرهاني در شهر دهلران طي مراسمي باشكوه تشييع شوند. بچههاي تفحص در بين شهداي گمنام موجود در معراج، پنج شهيد را كه مطمئن بودند گمنام هستند، انتخاب كردند. ذره ذره پيكر را گشته بوديم. هيچ مدركي بهدست نيامده بود. قرار شد در بين شهدا يك شهيد گمنام كه سر به بدن نداشت نيز به نيابت از ارباب بيسر، آقا عبداللهالحسين(ع) تشييع و دفن شود.
كفنها آماده شد. هميشه اين لحظه سختترين لحظه براي بچههاي تفحص است. جدا شدن از پيكرهايي كه بعد از كشف بدنها، ميهمان بزم حضورشان در معراج بودهاند. شهدا يكي يكي طي مراسمي كفن ميشدند. آخرين شهيد، پيكر بيسر بود. حال عجيبي در بين بچهها حاكم شد. خدايا اين شهيد كيست؟ نام او چيست كه توفيق چنين فيضي را يافته كه به نيابت از ارباب بيسر در اين قطعه دفن شود؟! ناگاه معجزه شد. تكه پارچهاي از جيب لباس شهيد به چشم بچهها خورد. روي آن چيزي نوشته شده بود كه به سختي خوانده ميشد: حسين پرزه، اعزامي از اصفهان.
هويت اين شهيد كشف شد و شهيدي ديگر، باز بيسر و سامان ديگري از قبيله حسين(ع) جايگزين او شد و در ورودي شهر دهلران در خاك آرميد.
شما میتوانید این مطلب را از طریق شبکه های اجتماعی زیر به اشتراک بگذارید.