«مروی» را پاکسازی کرده بودیم، ولی هنوز نودشه نرسیده بودیم. جادهای از مروی به نودشه میرفت. او علاقه داشت این جاده پاکسازی بشود و سنگ و کلوخها از بین برود تا ماشین بتواند به نودشه برود. عجله داشت این کار سریع انجام شود. من بخشدار بودم. تعداد کمی کارگر گرفتم. پرسید: «چرا کم گرفتی؟» گفتم: «خوب، اینها بومی هستند. بعد میگویند دویست تومان یا دویست و بیست تومان میخواهیم». گفت:« این طرز تفکر یک بخشدار انقلابی نیست. یک بخشدار انقلابی کسی است که دویست و شصت تومان بدهد تا کار انجام بشود. دویست و شصت تومان بده تا یک کار انقلابی کرده باشی. این کاری که شما کردید، کار یک بخشدار عادی است؛ برو مردم را جمع کن، اگر گفتند دویست و پنجاه تومانم، دویست و شصت تومان بده». رفتم توی مسجد، همه را جمع کردم و قیمت را ده تومان بالا بردم. در مدت ۲۴ ساعت، از مروی تا نودشه پاکسازی شد. فردا که ناصر کاظمی آمد، سوار جیپ بود. گفت: «به این میگویند یک کار انقلابی»
خاطرات شهید ناصر کاظمی؛ نقل از: رسم خوبان۳ و شور شیدایی؛ شهید ناصر کاظمی، ص ۸۸ و ۸۹٫ / پیشانی و عشق، ص ۱۳۹ – ۱۳۸٫