وقتي كه جنگ شروع شد نامجوي به عنوان فرمانده دانشگاه افسري، پشت تريبون رفت و پس از ذكر نام خدا با چشماني اشكبار گفت: «هل من ناصر ينصرني؟» اين كلام او اشك از ديدگان همه جاري كرد. بلافاصله ادامه داد: «عزيزان! عراق تا پشت دروازههاي اهواز رسيده است، ما احتياج به نيرو داريم تا با اين تجاوز مقابله كنيم.»
او يك سرباز برجسته و با تمام وجود عاشق امام(ره) بود. زماني كه بنيصدر براي سوار شدن به بالگرد وارد محوطه چمن دانشگاه افسري شد و شعار «فرمانده كل قوا، خميني روح خدا» را از مكاني كه نامجو فرمانده آن بود شنيد، گفت: «دانشگاه افسري هم از دست رفت.»
پس از پايان عمليات ثامنالائمه(ع)، نامجوي به همراه تعدادي از مسئولان ارتش و شوراي عالي دفاع، براي سركشي به جبهه آبادان رفت. پس از بازديد تصميم به بازگشت گرفتند. سرانجام هواپيمايي كه حامل تعدادي از مجروحين بود، آماده شد و نامجوي، سرلشكر فلاحي و سرتيپ فكوري، يوسف كلاهدوز و محمد جهانآرا به طرف هواپيما رفتند. در پاي هواپيما يكي از نمايندگان مجلس كه براي بدرقه آمده بود، از نامجوي پرسيد: «شما كجا ميرويد؟» او با لبخند گفت: «به كربلا!» ساعتي بعد خبر سقوط هواپيما و شهادت گروهي از بهترينها، دل امام(ره) را اندوهگين ساخت
شهید نامجو