شهیدی که جنازه اش بعد از ۱۶ سال سلام بود. شهید شفیعی اهل قم در سن یازده سالگی پدرش را از دست داد و در این هنگام برایش حادثه ای رخ می دهد و دچار برق گرفتگی و سقوط در آب انبار می شود. سید عباس بقال محله که مرد با خدایی است انگشتش را در دهان محمد رضا می گذارد و محمد رضا بهبود می یابد. محمد رضا در سن ۱۴ سالگی تقاضای اعزام به جبهه می کند که سن کم او مانع کار می شود. شناسنامه اش را دستکاری می کند و از مادرش می خواهد که ۱۰۰۰ ختم صلوات نذر امام زمان کند برای اینکه او را قبول کنند محمد رضا از سال ۶۰ تا ۶۵ در جبهه ها حضور دارد و محمد رضا در سال ۶۵ به اسارت دشمن در آمده و در اردوگاه شهر موصل بعد از ۱۰ روز ( به علت مجروحیت شدید از ناحیه شکم) به شهادت می رسد و جنازه اش را در قبرستان «الکخ» مابین شهر سامرا و کاظمین دفن می کنند. محسن میرزایی آزاده مشهدی همرزم و شاهد لحظه شهادت وی بوده است. مادر شهید دو سفر به عراق و عتبات به مزار شهید حاضر می شود و از امام حسین (علیه السلام) می خواهد که شهیدش را به او برگرداند. دو سال بعد ۵۷۰ شهید آوردند. محمد رضا جزو آنها بود. محمد رضا پس از ۱۶ سال جنازه اش سالم آمده بود و با بقیه شهدا فرق دارد. ( نورانی ، مطهر ، مو و لباس تکان نخورده است ، بعثی ها جنازه را زیر آفتاب داغ قرار می دهند یک پودر هم روی او می ریزند اثری نمی کند. دوستان شهید می گویند. او غسل جمعه اش ترک نمی شد. زیارت عاشورا و نماز شبش ترک نمی شد و همیشه با وضو بود ، اشک هایش را با بدنش پاک می کرد.
راز بندگی ، ص ۱۲۲