عملیات مسلم بن عقیل بود و فرشتهها چشم انتظارش بودند تا او را خندان به آسمانها ببرند. عملیات که شروع شد، تیری که قلبش را شکافت، به این انتظار پایان داد و حسین پر از لبخند رفت. اما پیکرش۱۷ روز مهمان ارتفاعات سومار بود. بعد از شهادتش یک روز خانوادهای به منزل ما آمدند که همگی گریه میکردند. ما حیران مانده بودیم که جریان از چه قرار است. بعد از ساعتی مادر خانواده گفت: فرزندان من یتیم هستند و کسی را ندارند که به آنها کمک کنند. حسین شما هر شب به منزل ما میآمد و با کودکانم بازی میکرد و دست نوازش بر سر آنها میکشید. به آنها پول میداد، محبت میکرد و بعد هم میرفت
خاطرات شهید حسین غفارخانی ؛ نقل از: رسم خوبان ۱۶، کمک به نیازمندان، ص ۱۰۳٫/ با خورشیدهای همیشه، ص ۶٫