در عملیات بازی دراز عراقیها با پاتکی که انجام دادند تعدادی تانک آوردند و به صورت مستقیم به سمت سنگرهای بچه ها شلیک می کردند. صحنه خیلی دلخراش و وحشت انگیزی بود.
بچه ها را می دیدم که در آسمان تکه تکه می شدند و تکه های گوشت و استخوان آنان در هوا پخش می شد در آن لحظه های بحرانی یکی از بچه ها سمت محسن آمد و با فریاد گفت: پس کجا هستند آنهایی که قرار بود ما را پشتیبانی کنند؟ کجاست نیرویی که قرار بود بیاید و بعد با لحن خیلی تندی خطاب به محسن گفت چرا بچه ها را به کشتن می دهی؟ محسن همانطور ساکت فقط به حرف های آن برادر گوش می داد بعد همان چند نفر نیرویی را که مانده بودند جمع کرد. ابتدا با لحن خیلی زیبایی و با توکل به خدا سوره فیل را تلاوت کرد و به بچه ها هم گفت تا تکرار کنند. الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل بچه ها با آن صدای لرزانشان تکرار می کردند و یاد ایام عام الفیل و هجوم ابابیل به سپاه ابرهه به انان قوت قلب می داد هنوز تلاوت این سوره تمام نشده بود که یکی از هلی کوپترها برگشت و یکی از تانک های عراقی را به اتش کشید و همزمان با این قضیه دو فروند هلی کوپتر عراقی در آسمان بازی دراز به هم اصابت کردند و متلاشی شدند. اینجا بود که آن برادر آمد و از محسن عذرخواهی کرد.
عقابان بازی دراز، ص ۳۵-۳۶