به قنوت نماز وتر رسیده بود. با یک دست رو به آسمان ، شانه هایش می لرزید. صدای گریه اش تا عمق جانم نشست. یعنی راه نفسم را بسته بود به سجد ه رفت. زخم تیر و ترکش نمی گذاشت به راحتی خم شود او در نماز می گریست و من در نظارة او ، او برای وصال می گریست و من برای فراق او.
نماز و نیاز ، ص ۳۸۷