چند تا صبح بچهها از خواب بيدار شده باشند و ديده باشند جورابهايشان شسته شده، روي بند آويزان است و كفشهايشان واكس خورده تميز و مرتب چيده شدهاند و لباسهايشان… آن هم توسط كي؟ كساني كه بعد از شهادتشان معلوم شد اين كارها را ميكردهاند. فرض كنيد استاد دانشگاهتان، آن استادي كه برايش احترام ويژه قائل هستيد، يا معلم مدرسهتان، آن كه بيش از همه دوستش داريد، از اين كارها بكند و شما بعداً متوجه شويد؟ چه حسي پيدا ميكنيد؟ شايد اين تشبيه توانسته باشد حس شما را به حال و هوايي كه بسيجيها نسبت به فرماندهانشان پيدا ميكردند نزديك كند.
آيا هنوز هم ميشود از اين جور آدمها پيدا كرد كه مقام و موقعيتشان تأثيري در رفتار و برخوردهايشان نگذارد؟ آنچه جذابتر از انديشه يك فرد است و انسانها را شيفته خود ميكند رفتار افراد است و راز برش و موفقيت نبي اكرم(ص) در ميان اعراب جاهل نيز همين رفتار و حسن خلق بود.
ميگويند مهدي باكري به پادگاني رفت و هنگام ظهر كه براي غذا خوردن آماده ميشدند وقتي سايرين خوردن را آغاز كرده بودند پرسيد: آيا امروز همه بسيجيها مرغ ميخورند؟ سكوت جمع را كه ديد، سفره را ترك كرد. او همان است كه وقتي شهردار اروميه بود هم پا به پاي همگان به سيلزدگان كمك ميكرد و اساساً تواضع و حسن خلق اينجا و آنجا نميشناسد و يك ويژگي ثابت جهادگران در راه حقتعالي است. و اين يكرنگيها چقدر انسان را ياد سيره نبي اكرم(ص) مياندازد. وقتي كه ميشنوي اگر كسي وارد جمعي ميشد كه او نيز در آن جمع بود از طرز نشستن يا گفتن و پوشيدن و رفتار او نميتوانست بفهمد كدام يك رسول اكرم(ص) است و مجبور ميشد بپرسد: محمد(ص) كدام يك از شماست؟
در زندگي جهادگران راه خدا اگر تلاش شبانهروزي هست، اگر اخلاص هست و… حسن خلق و تواضع هم هست و وجود اين صفات در كنار ساير صفات است كه به آنها جامعيت بخشيده است و اين جامع بودن است كه زيبا و دوستداشتني است. آدمي كه دارد يك لشكر را مديريت ميكند و اگر ما به جاي او باشيم به خودمان هم وقت ملاقات نخواهيم داد! چنان ساده و خاكي در كنار ساير بسيجيها مينشيند و ميخورد و ميپوشد كه گويي هيچ تفاوتي ميان خود و آنها احساس نميكند و ذرهاي غرور در وجود او نيست.
همسر شهيد همت ميگويد: در تمام مدتي كه با او بودم هرگز از خودش تعريف نكرد و فقط ميگفت: من يك بسيجي سادهام. و خدا ميداند كه اين سادگي راز فتح قلوب همه بسيجيها بود كه آويني دربارهاش ميگفت: اين سردار خيبر، قلعه قلب مرا نيز فتح كرده است. و بار ديگر ياد آن اسوه عالميان ميافتيم كه در كارهاي كوچك و بزرگ با مؤمنان همراهي ميكرد و با رويي گشاده و خندان به استقبال مردم ميرفت. كاش ما نيز كه ادعاي پيروي از آن بزرگان را داريم، اين ادعا را با عمل خويش به اثبات برسانيم.
آن كه مدعي پيروي از شهداست نميتواند اهل بصيرت نباشد، اهل تلاش نباشد، اهل زهد نباشد، و اخلاقي زننده و تند داشته باشد. هيچ كس خشم همت و باكري و خرازيها را به خاطر ندارد، مگر در مواردي كه نسبت به امور بسيجيها و جنگ كمكاري و سستي صورت ميگرفت كه آنگاه شديدترين برخوردها را شاهد بودند. آنها حيطه ورود انسانها به جرگه دوستانشان را آنقدر تنگ نكرده بودند كه هيچ كس جز خودشان در آن نگنجد؛ چرا كه به «اشداء عليالكفار و رحماء بينهم» معتقد بودند و قطعاً هر كس را كه خطايي داشته باشد نميتوان جزء كفار به حساب آورد. ارزش شهداي ما به اين بود كه با رفتار زيباي خود و اخلاق خوشي كه داشتند دروازههاي ورود به حيطه نيكيها و خوبيها را به روي همگان ميگشودند و يك به يك بر سالكان طريق «الله» ميافزودند.
اين رفتارهاي متعادل بود كه مرز شفافي را ميان «ابهت» و «غضب» و «خوشرويي» و «لودگي» در زندگيشان كشيده بود و همين تعادل و جامعيت، زيبا و جذاب بود. بد نيست بار ديگر به سراغ خانواده شهداي محل برويم و از دوستان و آشنايان آنان، رفتار و كردارشان را بازخواني كنيم تا خداي نكرده پس از مدتها ادعاي پيروي از سيره شهدا و عشق به آنان، يكباره احساس خسران نكنيم.
شما میتوانید این مطلب را از طریق شبکه های اجتماعی زیر به اشتراک بگذارید.