بارزترين خصوصيت سردار شهيد سید کاظم كاظمي، بينش عميق فكري و شناسايي مدبرانهاش از حركتهاي سياسي بود. اين بينش و شناسايي به حدي بود كه در كنار مبارزه با رژيم شاه، همزمان در مقابل گروهكهاي منحرفي مثل پيكار و سازمان مجاهدين قد علم كرد.
هميشه ميگفت: مواظب گروهكها باشيد. مبادا در دامان آنها بيفتيد. با تمام توان از امام خميني پيروي كنيد كه اسلام راستين در وجود اين مرد خدا نهفته است.
براي ادامه فعاليتهاي مذهبي ـ سياسي او مشكل پيدا شده بود. از هر فرصتي براي افشاي ماهيت رژيم نهايت استفاده را ميكرد. پخش اعلاميه، نوشتن شعار، و راه انداختن تظاهراتهاي دانشجويي، از جمله فعاليتهاي او بود. تا هنگام بازگشتن به ايران، دوبار پليس آمريكا دستگيرش كرد. از ضرب و شتمهاي اربابان ساواكيها هم بيبهره نماند، ولي آنها هم نتوانستند مانع فعاليت او شوند. پيشرفت او در اين زمينه به جايي رسيد كه در نهايت مسئوليت انجمن اسلامي ايالت محلي را كه در آن تحصيل ميكرد به عهدهاش گذاشتند.
با اينكه موقعيتش براي ادامه تحصيل در خارج از كشور عالي بود، ولي در اسفند ماه ۵۷ براي خدمت هر چه بيشتر به انقلاب و اسلام، به ايران بازگشت. طولي نكشيد كه به عضويت سپاه درآمد و راهي ديار آشوبزده كردستان شد. هنگامي كه او براي ادامه تحصيلاتش، به دانشگاه تهران بازگشت، به زودي و به خوبي دريافت كه گروهكهايي مثل سازمان مجاهدين، عزم را جزم كردهاند تا اداره امورات دانشگاه را در دست بگيرند. در واقع هدف آنها اين بود كه دانشگاه را به سنگري عليه انقلاب تبديل كنند. ورود سيدكاظم به دانشگاه، مصادف شده بود با برگزاري يك انتخابات. سازمان مجاهدين، با همكاري چند گروهك ديگر و با نقشهاي از قبل طراحي شده، قصد داشتند از طريق اين انتخابات به اصطلاح دمكراتيك و آزاد، اعضاي شوراي مديريت را مشخص كنند. در همين جلسه، سيد از جا بلند ميشود و با قاطعيت ميگويد: ما نه شما را قبول داريم و نه انتخابات شما را. حضور سيد كاظم، در دانشگاه، و اقدامات حساب شدهاش، سبب عقيم ماندن اين نقشه و نقشههاي ديگر گروهكها در دانشگاه شد.
يكي از اقدامات اساسي سيدكاظم كاظمي در سپاه، پيريزي تشكيلاتي منسجم به نام واحد اطلاعات بود كه با استفاده از نيروهاي كارآمد و مخلص انجام داد. شايد بتوان اساسيترين اقدام شهيد كاظمي را در واحد اطلاعات سپاه، مبارزه ظريف و حساب شدهاش با گروهكهاي معاند داشت كه از طريق همين مبارزه، توانست پرونده سياسي بسياري در اين گروهكها را مثل فرقان و پيكار، براي هميشه ببندد. اين گروهكها كه به زعم خود در طي سالهاي متمادي تجارب ارزشمند مبارزاتي كسب كرده بودند و از سوي سرويسهاي اطلاعاتي بيگانه و عناصر به جا مانده ساواك هدايت ميشدند، با توجه به نوپايي جمهوري اسلامي، هرگز فكر نميكردند چنين ضربههاي حساب شده و سهمگين را دريافت كنند.
در منطقه طلاييه، سوار بر يك قايق، مشغول بازديد از مواضع آبي ـ خاكي نيروهاي خودي بوديم. من كنار سيدكاظم ايستاده بودم. ناگهان گلولهاي در چند قدمي ما، لابهلاي نيزارها فرود آمد و منفجر شد. يك آن ديدم سيد افتاد كف قايق. نگاه كه كردم، ديدم از سرش خون دارد فواره ميزند. من در آن لحظه شاهد بودم كه از سيدكاظم، نه صداي آه و نالهاي درآمد، و حتي آخ نگفت. فكر كردم شهيد شده است. اما كمي بعد ديدم به سختي سعي كرد از جا بلند شود، بلند هم شد. دستهايش را به سوي آسمان بلند كرد. چنان با خداي خويش مشغول راز و نياز شد كه آدم از ديدن اين صحنه، بياختيار مدهوش ميشد. كمي بعد، باز به سختي سعي كرد بنشيند. نشست، و كف قايق به سجده رفت. لحظاتي بعد، سيدكاظم در حالي كه حمد و شكر الهي را به جاي ميآورد، روحش به وادي ملكوت پر كشيد.
سعيد عاكف