همسایه محمد بروجردی، سر مسألهای با ایشان درگیری پیدا کرد. همه دست به دست هم دادیم و قضیه را فیصله دادیم. فردای آن روز همسایه، با حالت عصبانی پیش من آمد. علت ناراحتی را سوال کردم. ابتدا سکوت کرد ولی چیزی نگذشت که لب به سخن گشود و گفت: «اون من رو مسخره کرده!»
- کی؟ چطوری؟
- «صبح وقتی میخواست از کنارم رد بشه، در حالی که لبخند میزد، به من سلام کرد!»
گفتم: « سلام کردن که عیب نیست. خیلی هم خوبه. حتماً خواسته قضیه را تمام کنه و با تو آشتی کنه». بنده خدا صدایش را بلند کرد که:« نه آقا! این حرفها نیست، هنوز یک روز از دعوامون نگذشته، همین دیروز بود که من و داداشش دست به گریبان شدیم. مگه امکان داره که انسان یک روزه اینقدر عوض بشه؟»
در همین حال و هوا بود که بروجردی از راه رسید. باز همان لبخند همیشگی و باز همان سلام. این لبخند و سلام، همانی بود که دیروز آن مرد را به خشم آورده بود. سلامی که نشان از بزرگواری و گذشت او داشت و لبخندی که نشانه صمیمیت او بود. وقتی توانستیم این را به آن مرد تفهیم کنیم، خشمش را فرو خورد، راضی شد و آشتی کرد
نرم افزار چند رسانه ای شاهد. ویژه سردار شهید محمد بروجردی.